اسفند ۲۴ام, ۱۳۹۰ دسته احمدینژادی نوشت, از مجلسی که ما داریم!, درون گفتمانی | ۴۳ دیدگاه »
سرانجام پس از کشوقوسهای فراوان طرحِ بحثِ قانونیِ سوالِ نمایندگان از رئیس جمهور امروز در صحن علنی مجلس شورای اسلامی مطرح شد.(+) طرحی که برای اولین بار در تمامی ادوار مجلس عملی گردید. در خصوص این موضوع چند نکته به ذهنم میرسد:
۱) فرای از جایگاهِ مصداقی و صرفاً با توجه به جایگاه حقوقی، اصلِ هشتادوهشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران(+)، یکی از اصول مترقیِ چارچوب حقوقی ایران است که باید به احترامِ مقنین آن کلاه از سر برداشت. چرا که در بسیاری از کشورهای مدعی تمدن وضعیت عکس است. یعنی بر اساس قانون، این شخصِ رئیسجمهور است که حق انحلال دائم یا موقتِ مجلس یا مجلسین را داراست و مروری بر تاریخ به خوبی مضرات فراوان این اختیارِ بزرگ و بیوجه به رئیس جمهور را نمایان میکند. اما در جمهوری اسلامی هیچ شخصِ یا نهادی حتی رهبری هم حق انحلالِ مجلس را ندارد.
۲) با توجه به تاکیداتِ مکرر امام خمینی و رهبر انقلاب مبنی بر قانون پذیری ولو در عین علم به نادرستی قانون؛ و ارجحیتِ قانون بد نسبت به بیقانونی، صرفِ اینکه مجلس شورای اسلامی از اختیار قانونی خود برای سوال از رئیس جمهور استفاده کرده نه تنها جای انتقاد ندارد که بلکه جای تقدیر و تشکر هم دارد. من به عنوان یک نفر ایرانی بسیار مسرور میشوم از اینکه ببینم رئیسجمهور کشورم هم حتی مصون از مواخذه نیست و اگر به نظر نمایندگانِ کشورم جایی قدم اشتباهی برداشته؛ باید پاسخگو باشد.
۳) حالا میرسیم به مصداق. وقتی بناست یکی از مترقیترین اصول قانون اساسی برای اولین بار عملی شود و وقتی مدتهاست برای عملی شدن این طرح به انحاء مختلف تلاش میشود، انتظار میرود نمایندگان مجلس به عنوان صدای ملت اصلیترین دغدغههای ملت را تیزبینانه موشکافی کرده و دقیق و واضح و کارشناسانه و مستند به اسنادِ غیرقابل خدشه در سوالات قید کنند به مثابه یک دادستان و به گونهایی که قاطبهی ملت پس از مطالعهی متن سوالات به ذهنشان برسد که چه جالب! اینها سوالاتِ من هم بود. اما متاسفانه از بین ۱۰ سوال مطرح شده از رئیس جمهوری میتوان ریشهی اکثر سوالات را در انتقام گیری یا گروکشی و یا نهایتاً روکمکنی یافت. سوالاتی سطح پایین که به فرض پاسخگویی هم گِرهی از مشکلات نخواهد گشود. و چیزی که این میان گُم است؛ دغدغهی مردم بود!! (البته بجز یکی دو سوال)
۴) از آن سو و در بیانِ مقام پاسخگو یعنی دکتر احمدینژاد، اولاً رئیس جمهور حقِ هیچگونه به اصطلاح منتگذاری را نداشته و ندارد چرا که قانوناً موظف بوده و هست که در این مرحله در صحن علنی مجلس پاسخگوی سوالاتِ قانونی ولو سطحِ پایینِ نمایندگان باشد. درثانی درست یا غلط بخشِ اعظمِ توانِ رسانهایی کشور دست کم در دو سال گذشته صرفِ القاء و بیان مطالبی از جنس همین ده سوال بوده است و تقریباً هیچ تریبونی برای پاسخگویی به این سوالات و شبهات وجود نداشته. انتظار میرفت آقای رئیس جمهور حالا و پس از گذشت اینهمه زمان از فرصتِ یک ساعتهی خود نهایت استفاده را نموده و یکبار برای همیشه پاسخِ تک تک سوالات را بسیار واضح و روشن بدهند و حتی از دیگر مطالبی که در این سالهای گذشته مطرح شده بود رفع اشکال کنند.
اگر به یاد بیاوریم در انتخابات سال ۸۸ هم رقبای آقای احمدینژاد انواع و اقسام تهمتها و شبهات را نسبت به دولت ایشان مطرح نمودند اما دکتر با قاطعیت از فرصتِ مناظرهها نهایت استفاده را نمود و مستدل و منطقی به بسیاری از سوالات پاسخ گفت.
اساساً برای یک مظلوم اگر حقیقتاً مظلوم باشد، هیچ چیز بهتر از تریبونِ محکمه نیست! و اگر متهم مجرم نباشد برای روزِ دادگاه لحظه شماری میکند و حتی یک ثانیه از وقتی را که دادگاه در اختیارش قرار میدهد را هدر نمیکند!
۵) نمیخواهم بزرگنمایی کنم اما نسبت به آرمانهای انقلاب، اتفاقی که امروز در مجلس شورای اسلامی افتاد یک افتضاح بود. افتضاحی به تمام معنا. سوالات مسخره و پاسخهای مضحک! سوالاتی برای انتقام و پاسخهایی برای دست انداختن. به وضوح میشد زیر شعلههای امروزِ مجلس، خاکسترِ پاشیده شده روی مشکلاتِ اصلی مردم را دید!
و روا نبود امروز از نجابت مردمی که با عشق و شور و شعور در ۱۲ اسفند بیگانگان را ناامید کرده بودند و حضورِ همیشگی خود را پای کار برای آبادانی ایران اسلامی به اثبات رسانیده بودند سوءاستفاده شود و هرکسی اسبِ نفسِ خویش را براند. سوالاتِ نمایندگان و پاسخهای دکتر احمدینژاد نه هوشمندانه بود و نه هیج چیز دیگر، فقط با عذرخواهی تمام میتوان نام هردوی آنها را بچگی گذاشت…
البته پاسخ دکتر احمدینژاد به سوالات در خصوص عفاف و حجاب، و سوال در خصوص وزارت ورزش و سوال دربارهی بودجهی مترو منطقی و قانع کننده بود و این نشان میداد نحوهی پاسخ؛ رابطهی مستقیمی به سطحِ سوالات داشته است.
برچسب ها: احمدی نژاد مجلس, توکلی, سوال از رئیس جمهور, لاریجانی, مطهری
اسفند ۲۰ام, ۱۳۹۰ دسته اجتماعی, سبك زندگي اميرعلي, وکیلانه نوشت | ۴۳ دیدگاه »
پردهی اول :
چند روز پیش یه آقایی صاحب یه فروشگاهی احضار شده بود به خاطر "گرانفروشی" و "عدم درج قیمت روی اجناس" و "عدم ارائه فاکتور". (موضوع موادِ ۵۷؛۶۵ و۶۶). بعد اسم مغازش "من و تو" بود. وقتی داشت اظهاراتش رو میگفت قشنگ احساس میکردم که تقریباً هیچ نگرانی از بابت مبلغ جریمه نداره و همش نگرانه نکنه به خاطر اسم مغازه واسش مشکلی پیش بیاد!! مُدام وسط مثلاً پاسخ به تفهیم اتهامِ عدم درج قیمت می گفت ما یه بنر داده بودیم که اسم مغازه رو عوض کنه می ریم بهش می گیم یه بنر هم کار کنه واسه درج قیمتها؛ هی به هر بهونه اینو تکرار می کرد بنده خدا.
تا آخر سر بابت این تخلفات یه مبلغی جریمه شد (همون مبلغی که گرانفروشی کرده بود ضربدر ۲؛ ۴۰تومن بابت عدم درج و ۴۰ تومن بابتِ عدم ارائه فاکتور). و دید مشکلی از بابت اسم مغازه نیست. خوب رفت برای اجرای احکام؛ بعد از چند دقیقه دوباره برگشت و یه خورده مِنومِن کرد و گفت: "ببخشید حاج آقا واقعاً مشکلی نداره اسم مغازه؟" منم یه خورده مِنومِن کردم با لبخند بهش گفتم: "والا از منظر قانونی که فکر نکنم یعنی به لحاظ ما که لااقل موردی نداره". خواستم نظر شخصیم رو هم بهش بگم؛ گفتم ولش کن بی خیال. دوباره خودش گیر داد که یعنی واقعاً هیچ مشکلی نداره؟؛ گفتم خوب عرض کردم عزیزم؛ ولی فکر می کنم اگر تغییر بدی و یه اسم خودمونی بزاری لااقل دیگه اینقدر استرس نداری و خودت هم راحتتری.
بعد که رفت من تو دلم غصه میخوردم که ایکاش سازوکار و عملکرد جوری بود که وقتی کسی داشت گرانفروشی و تقلب و غیره هم می کرد اینقدر دغدغه داشته باشه که نکنه واسش مشکلی پیش بیاد…
پردهی دوم:
فرض میگیریم تا حالا یک کیسه برنج رو میخریدیم ۲۵ تومن. اما مثلاً روزی که برای خرید رفتیم میگه ۳۰ تومن شده! خوب یه خورده تعلل میکنیم و برای اطمینان میریم یه چند فروشگاه اونطرفتر قیمت میگیریم. اون یکی میگه ۲۵ تومن. پیش خودمون ذوق مرگ میشیم از خوشحالی و فوری از همون مغازه یک یا شایدم دو سه کیسه خرید میکنیم. وقتی وارد ماشین شدیم کلی همراه با همسر غُر میزنیم که ببین چه وضعیتی شده؟ چه بیانصافهایی؟ چه مملکتی؟ وقتی رسیدم خونه هم با سایر اعضاء خانواده همین بحث رو پیش میکشیم و کلی غُر. شب هم که مهمون اومد یا مهمونی رفتیم فوری قضیهی خرید امروز رو مطرح میکنیم که آره رفتم خریدِ یک کیسه برنج یارو … و عجب مملکتی شده! صبحِ زود هم سرِ کار بحثِ داغمون با همکاران همون قضیه خواهد بود و این داستان ادامه دارد و ساعتها در خصوص این موضوع حرف خواهیم زد.
اما اگر یکنفر گفت عزیزِ من بجای اینهمه غُر یا در کنارِ اینهمه غُر در همون مسیر فروشگاه تا خونه، با گوشی مبارک شمارهی رایگانِ "124" یا ادارهی بازرگانی، یا اصنافِ شهر رو بگیر و یک دقیقه این قضیه رو براش توضیح بده تا پیگیر بشن؛ میگیم: "ای بابا؛ حوصله داری تو هم ها!!"…
پس شد اول: "عدم اهتمامِ جدی برای برخورد با این پدیدهی زشت و قرون وسطایی" و دوم: "جهل عمومی نسبت به قانون و مراکز نظارتی".
برچسب ها: 124, خرید عید, گرانفروشی, گرانی, من و تو
اسفند ۱۵ام, ۱۳۹۰ دسته اجتماعی, سایبر نوشت | ۵۳ دیدگاه »
ظاهراً امسال هم مثل سال گذشته (+) طرح خوبِ انتخاب چهره ی سال وبلاگستان فارسی قرار است برگزار شود. درباره ی چند و چون این طرح و چگونگی شرکت در آن و سایر اطلاعات در این خصوص به اینجا(+) مراجعه کنید. (البته تا فردا فقط فرصت شرکت هست) اگر خبری از این ماجرا ندارید و روی لینک کلیک نکرده اید و همچنان دارید اینجا را می خوانید اول کلیک کنید ببینید جریان چیست بعد به خواندن ادامه بدهید… هنوز اینجایید که!! :)
من هم مدت ها بود در خصوص وبلاگستان چیزی ننوشته بودم. به فکرم رسید به بهانه ی "چهره ی ۹۰" وبلاگ هایی را که به نظرم مفید هستند در اینجا معرفی کنم تا هم عرض ادب و خسته نباشیدی باشد به این دوستان و هم یک جور تبلیغ تا کسانی که شاید تا حالا خواننده ی آنها نبوده اند؛ این وبلاگ ها را برای مطالعه مد نظر قرار بدهند. پرانتز باز، اگر برای وبلاگ خوانی از گوگل ریدر استفاده نمی کنید نصف عمرتان برفناست؛ اینجا کلیک کنید+ تا بدانید چیست. فکر نکنید سخت است حتماً انجامش بدهید، پرانتز بسته.
خوب راستش دشوار بود از میان اینهمه دوستانِ عزیز انتخاب فقط ۵ گزینه و اعلام علنی آن. ملاک های زیادی هست که بر اساس هرکدام از این ملاک ها 5 گزینه جابجا میشوند. اما چاره ایی نیست جز انتخاب ۵ گزینه ی خاص. یک ملاک سلبی داشتم برای انتخاب و یک ملاک ایجابی. ملاک سلبی من این بود که چهره های شناخته شده را دوباره معرفی نکنم. مثلاً نویسنده ی توانا و پرکارِ "آهستان" امید حسینی را با ویژگی تکیه بر عقلانیت، فکر میکنم بجز خواجه حافظ شیرازی همه بشناسند. یا نویسنده ی خوبِ وبلاگ "زهرا" که ندیدم تا حالا کسی وبلاگستان پیش از "زهرا" را بیاد بیاورد! خوب و روان می نویسد و البته دست مایه ی اصلی نوشته هایش خاطرات است که بهانه میشوند برای بیان یک مفهوم و اغلب هم بسیار خوب از پس بیان آن مفهوم برمی آید. البته به پاس اینهمه سال استمرار اینگونه دوستان بر نوشتن؛ باید از آنها قدردانی کرد. خدا قوت!

ملاک ایجابی من هم "استمرار" بر نوشتن بود. وبلاگ های خوب و نویسنده های خوب فراوان است اما استمرار بر نوشتن به نظرم بسیار مهم است. مثلاً وقتی وبلاگی بارها بیش از ده روز بین دو نوشته اش فاصله می افتد از حالت وبلاگی خارج شده و منِ خواننده فکر می کنم نویسنده اش زیاد به فکر منِ خواننده نیست. (البته قطعاً اینها دلیل به روز نکردن ها نیست و مهمترین مساله کمبود وقت است و شاید خیلی چیزهای دیگر) ولی خوب این یک نکته ی منفی است. مثال بارز برای این وبلاگ ها هم "هابیل"؛ "آب و آتش" و "کوثرانه" است. سه دوست عزیزی که نمی نویسند نمی نویسند ولی وقتی دست به قلم می شوند عالی می نویسند و دقیق.
با لحاظ این مسائل گفته شده و خیلی مسائل دیگر لیست من به این شرح است:
۱- دانشطلب: اولین قانون مسابقه نقض شد!! دانشطلب فیلتر است؛ یعنی راستش را بخواهید از بیخ و بن کنده شده و من نمی دانم حالا دقیقاً باید به کجا لینک بدهم؟ اگر بود می گفتم کلیک کنید و جایی آدرسش را داشته باشید هر گاه یک گره ایجاد شد دانشطلب رک و صریح از یک زاویه ایی که هیچ کس فکرش را هم نمی کند گره را باز می کند. قوی و پر مغز بودن بعلاوه ی صراحت و به احتمالِ قوی وقت گذاشتن برای نوشتن دلایلی هستند که چه مخالف باشید چه موافق "دانشطلب" یکی از گزینه هایی است که اگر در مساله ایی اظهار نظر کرده باشد باید بخوانیدش. بعد از چندین و چند بار فلیتر شدن و برگشتنش؛ سرانجام اظهار نظرش در خصوص "تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی" باعث شد "خودصاحبِ اینترنت پنداران ایران" چنان بنوازندش که اصلاً معلوم نباشد دانشطلب کجاست؟(+)
به نظرم اما حالا موقعیت مناسبی است تا به بهانه ی چهره ی ۹۰ شدن هم دانشطلب را راضی به دوباره نوشتن کنیم و هم با این انتخاب یک حالی به عموها ی فلیترچی بدهیم!! پرانتز باز؛ تا آنجا که یادم می آید آخرین بار در مرحوم گودر با دانشطلب گفتگو کردم و یک دعوای بسیار اساسی داشتیم؛ پرانتز بسته. آخرین نوشته ی دانشطلب را در "هابیلِ"عزیز بخوانید.(+)
۲- یک وجب دل: از خدا پنهان نیست از شما هم چه پنهان که "یک وجب دل" بهانه ایی است برای معرفی نویسنده ی عزیز این وبلاگ. انتخاب من بر اساس نوشته های "یک وجب دل" نیست بلکه به خاطرِ فعالیت نویسنده ی توانای این وبلاگ در "گوگل پلاس" است. یعنی اگر امکان داشت برای شرکت در مسابقه صفحه ی شخصی ایشان در پلاس را معرفی می کردم.(+) خانم "کبری آسوپار" خبرنگارِ روزنامه ی جوان از آن دست شخصیت هایی است که آدم را مجبور می کند نه استریم محور که بلکه پیج محور باشد! یک خبرنگارِ به تمام معنا و کاربلد که می داند در هر موقعیت نیاز است چه چیزی را برای مخاطبش بنویسد. کافی است ایشان را دنبال کنید آنگاه مطمئن باشد از خبرهای داخلی ایران مخصوصاً خبرهای سیاسی جنجالی عقب نمی مانید. البته سیاسی بودنش باعث نمی شود که شعر و غزل شر نکند و "بانو" بودنش هم باعث نمی شود که صریح و رک نباشد. (+)
۳- اسکالپل: "اسکالپل (scalpel) وسیله ای بُرنده و بسیار تیز است که جراحان و آناتومیستها از آن برای ایجاد برش در پوست و سایر بافتهای بدن استفاده میکنند. اسکالپل ابزار کار من است!" خودش این را می گوید. دکترِ جوانی از اهالی تبریز که این وبلاگ را به همراه "دانشجوی هرز" به روز می کند. به نظرم این دکتر عزیز که عضو هیات علمیِ یک دانشگاهِ به قول خودش کمی اسلامی و خیلی آزاد است از سال ۵۷ جامانده و مغزش بوی قرمه سبزی می دهد!! سرش درد می کند برای گلاویز شدن با تئورسین های خارجی و بسیار پر مغز می نویسد البته با زبانِ کف بازاری که باعث می شوند نوشته هایش را تا انتها بخوانید. عاشقِ شهید باکری است و آژانس شیشه ایی. بالاخره هم موسیقی لحظه ی به زمین افتادنِ گلوله ی حاج کاظم را گذاشت تنگ وبلاگش! احساس می کنم برایش کسر شأن دارد در مورد مسائل داخلی بنویسد و هر وقت هم می نویسد از آن بالا یک نگاه عاقل اندر سفیه می کند که بابا من یقه ی نتانیاهو در دستم است شما مشغول زدن توی سر و کله ی هم هستید؟ (+)
۴- پیچک سر به هوا: برای این پسر فرقی نمی کند الان انتخابات موضوع روز است یا جریان انحرافی؛ تفاوتی نمی کند ایران پهپاد امریکایی را گرفته باشد یا یک عده ریخته باشند توی سفارت انگلیس؛ احساس می کنم به دور از هیاهوهای روزانه نشسته داخل یک کتابخانه ی غنی و ۲۴ ساعته مطالعه می کند و مهمترین و جالب ترین مطالبی را که می بینید در وبلاگش بازنشر می دهد. مطالبی که غالباً هیچ جای دیگر پیدا نمی کنید و به قول معروف لپ مطلب است. اگر اهل مناظره و گفتگو با مخالفان فکری تان هستید اکثر مطالبش یک جایی یک روزی به دردتان خواهد خورد! "پیچک سر به هوا" را دنبال کنید تا وصل شوید به یک منبع غنی اطلاعات. و اگر اشتباه نکنم مثل اسم وبلاگش بچه ی باحالی است! (+)
۵- شورآباد: نویسنده نیست طراح است. یک گرافیست پرکار و بسیار خلاق. بارها و بارها شده که بعد از دیدن طرح هایش پیش خودم گفته ام دمت گرم! چیزی را که باید پوستمان کنده می شد تا در یک مقاله ی چندین و چند صفحه ایی بگویم با یک طرح بانمک گفته ایی! احساس می کنم هیچ وقت کم نمی آورد و معلوم است خوش فکر و تیز بین است. طرحش بعد از اخراج سفیر انگلستان از ایران و در خصوص همدردی سفیران اروپایی هنوز هم دیدنی است :) (+)
بجز این دوستان، "جدی گفتم؛ چرا می خندی؟" که اسمش را اینگونه انتخاب کرده تا باز هم فیلتر نشود؛ و "آرمان خواهی" و "بسیج جهانی" هم خواندنی هستند. و همچنین با آنکه اختلاف و بلکه شاید تضاد فکری با افکارشان دارم اما وبلاگ های "عصر بی گناهی" (فرشته صادقی) ، "بامدادی"؛ "راز سر به مهر" (محمد معینی)؛ را هم توصیه می کنم همیشه بخوانید. یک روزی هم باید بنشینم لیستی از دوستانِ فعال در پلاس را معرفی کنم.
راستی؛ یکی از بزرگترین دغدغه های فکر این روزهای من این است که برای رفع فیلترِ وبسایت وزین "تریبون مستضعفین" چه کاری می توانیم بکنیم؟
• چهره های برتر به روایت "آب و آتش" (+)
برچسب ها: آب و آتش, آهستان, اسکالپل, امید حسینی, انتخاب چهره 90, بسیج جهانی, پیچک سر به هوا, چهره 90, دانشطلب, راز سر به مهر, زهرا, شورآباد, عصر بی گناهی, فیلتر, کبری آسوپار, کوثرانه, معرفی وبلاگ, هابیل, یک وجب دل
اسفند ۵ام, ۱۳۹۰ دسته از مجلسی که ما داریم!, انقلاب اسلامی, پاسخ به شبهات, مناظره وبلاگی | ۷۵ دیدگاه »
مطلب زیر بنا به درخواست یکی از دوستان عزیزم در پاسخ به نوشتهی برادر خوبمان آقای "حسامالدین مطهری" و برای مهمانیِ یک ساما (+) نوشته شده است که عیناً همینجا هم آورده میشود. جهت جلوگیری از سردرگمی حتماً قبل از مطالعه، مطلبِ "رای ندادن" را بخوانید.
۱) به نظر من مهمترین آسیبِ انقلابهای ایدئولوگ "شعارزدگی" است. از آنجایی که اینگونه انقلابها آرمانگرا هستند معمولاً آرمانهای خود را در قالب "شعار" بیان میکنند. تا اینجای کار و کارکرد شعار به مثابه ابزاری برای بیان نظر مشکلی نیست. اما مشکل دقیقاً از جایی شروع میشود که "شعار" که باید صرفاً یک ابزارِ حداقلی باشد از جایگاه خود خارج شده و نقشِ توجیه گر پیدا میکند و افراد انقلاب که قرار است برای رسیدن به یکسری آرمانهای تعریف شده تمام تلاش خود را انجام بدهند، تمامی کمبودها و بیعرضگیهای خود را با "شعار" توجیه میکنند! وقتی "شعار" این کارکرد خطرناک را پیدا کرد و بعلاوه بیشازحد بهجا و مکرراً نابجا استفاده شد آنگاه است که "شعار" کارکردی صددرصد معکوس پیدا کرده و میشود عامل دلزدگی خیلیها و حتی شاید عاملی برای تمسخر!
۲) بسیار شنیدهایم این واقعیت را که ماهی تا هنگامی که در آب است قدر آب را نمیداند و ارزش آب را نمیفهمد. حالا حکایت ما ایرانیهای مسلمانِ معتقد به جمهوری اسلامی است. هرچقدر هم که تلاش کنیم واقعنگر باشیم و دچار روزمرگی نشویم باز هم بیفایده است و هرگز نمیتوانیم موقعیتِ بسیار خاص و حساسِ نعمتی به نام انقلاب اسلامی را دقیق متوجه بشویم چرا که در آن زندگی میکنیم و طبیعی است خیلی از چیزها برایمان عادی شود. اما کسی که از بیرون نگاه میکند به خوبی متوجه میشود جهتگیری انقلاب و نظامِ جمهوری اسلامی نسبت به جهان، همانند ماشینی است که در اتوبانی شلوغ برخلاف جهت سایر خودروها حرکت میکند و بخواهد یا نخواهد رودرروی خیلیهاست!!
بله درست حدس زدید، منظورم دشمنیهایی است که با انقلاب اسلامی میشود. اما این واقعیت آشکار و این دندانهای از حقد به هم فشرده شده و این دشمنهای در کمین نشسته را از بس مسولین ما تکرار کردهاند و از بس از این "لولو" برای توجیه کمکاریها و حماقتهای خود استفاده کردهاند که منِ جوانِ ایرانیِ مواجه با هزارویک مشکل یا به انکارِ این دشمنی ها می پردازم و یا لجوجانه در مقابل آن میایستم و خسته و نالان میخواهم عصیان کنم و این تابو را بشکنم که "ول کنید این تودهنیزدن و مبارزه با استکبار را، به داد دل و درد مشکلات من برسید!"
۳) این میان من کاملاً حق میدهم به دوستی که مقالهایی که این نوشتهی دوستانه در مقام پاسخ به آن است را نگارش نموده. او، خسته از شعار و شعار و شعار میخواهد روزی را ببیند که فرای از کشمکشها، آستینهایی بالا زده شده برای آبادانی این سرزمین، نه آبادانیی برای آنکه چشم دشمن از حدقه بیرون بزند، نه! آبادانی برای آسایش ایرانی! آبادانی برای پیشرفت و رفاه و تکاملِ خودِ خودِ خودمان و لاغیر! اصلاً همین ۲۲ بهمن را هم منِ جوانِ ایرانی میخواهم جشن بگیرم برای شادی خودم بابت اینکه بابا ننهام سیسال قبل و جلوتر از همهی این کشورهای منطقه، دیکتاتور خود را بیرون انداخته اند اما باز این جشن هم از ما دریغ میشود که بیایید تا استکبار فلان شود…
حالا به انتخابات میرسیم و باز هم قصهی شرکت کنید تا "مشت محکمی بر دهان استکبار بزنیم". بابا خوش مرام خوب دندون تو دهن این استکبار نموند که، ما سی ساله داریم مشت میزنیم. له شد که! کمی به فکر مشت و مال و حال دادن به ملت باشید. به فکر خودِ خودمان. گوربابای استکبار جهانی!
تا اینجای کار هیچ مشکلی نیست و من هم کاملاً و قاطعانه از این تفکر دفاع میکنم که مسولین باید از فکرِ این مبارزه با استکبار بیرون آمده و هنگام کار به فکر ملت باشند فقط ملت، و شاهد این حرفم هم کلامی است از رهبر انقلاب که "بزرگترین مبارزه با امریکا خدمت به مردم است". اما جایگاه این تفکرِ دوست عزیزمان که بسیار هم درست و بجاست در مقام مطالبه از مسولین است نه در منتج شدن به تصمیمِ عدم شرکت در انتخابات!
به ۳ دلیل:
الف) این حرفِ شرکت در انتخابات برای مبارزه با دشمنان حرفِ بیراهی هم نیست. اما درستش این است که شرکت در انتخابات در اصل و در واقع برای انتخاب مسولینی برای پیشرفت و رفع مشکلاتِ خودمان است اما در عین حال کارکرد فرعی آن مایوس شدن دشمنانی است که در کمین نشستهاند و قابل انکار هم نیستند. ببنید ما در انتخابات شرکت میکنیم تا به فوائد دمکراتیکی که انتخابات دارد و در سایر کشورها هم مفروض است برسیم اما همین شرکت در انتخابات به دلیلِ جایگاهِ کشور و نظام ما حتی اگر ما هم نخواهیم به دشمنان پیام میدهد: ما این نظام را میخواهیم و ما همه با هم هستیم و اگر مشکلاتی هم داریم خودمان حلش میکنیم و به شما ربطی ندارد! و این یعنی یک تیر و دو نشان نه صرفاً شرکت در انتخابات برای مبارزه با استکبار.
ب) گفته شد شرکت در انتخابات مهر تاییدی است بر اشتباهات گذشته و پیامی است به مسولین که ما از شما راضی هستیم و ادامه بدهید در حالی که ما راضی نیستیم. ریشهی این نوع فکر در آنجاست که خیال میکنیم رای ما بیتاثیر است و صرفاً گذشته را تکرار میکند در حالی که هرگز اینچنین نیست. بگذارید مصداقی حرف بزنیم. مجلس پنجم و ششم را در نظر بگیرید! به یاد آوردید؟ حالا مجلس هفتم و هشتم را در نظر بیاورید؟ و حالا مقایسه کنید بین این دو جفت؟ جهت گیری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مطبوعاتی و.. و.. وغیرهی کشور در هر کدام از این ۸ سال چقدر تفاوت داشت؟ نه اشتباه نکنید بحثِ درست بودن آن یا غلط بودن این نیست، حرف بر سر این است که آیا غیر از این است که رای من و تو و او آن مجلس و این مجلس را با این مقدار از تفاوت ساخت؟ غیراز این است؟ و آیا تفاوت در مجلس باعث تفاوت در سیاستگذاریهای گوناگون نشد؟ پس رای ما بیتاثیر نیست. و این بیتاثیر نبودن یعنی رای ما صرفاً تایید گذشته هم نیست!
ج) فرض من بر این است که شمای خوانندهی این مطلب مخالفِ کلیت نظامِ جمهوری اسلامی نیستید. حالا بیایید هرچه را تا اینجای کار گفتم جمعبندی کنیم با چند سوال:
آیا شرکت نکردن در انتخابات با آنهمه ضرر و زیانِ داخلی و خارجی بهتر است یا شرکت کردن و رای و تلاش برای تغییر و انتخاب شایستهها؟ آیا اگر دقیق نگاه کنیم رای ندادن صرفاً یک مُسَکنِ منفعلانه برای تسکین آلامِ خودمان نیست؟ آیا بهتر نیست فعالانه برخیزیم و از راه دمکراتیک آن تلاش کنیم برای تغییر؟ ولو اگر رای ما نه رای با میل و رغبت بلکه رای به حداقلها باشد؟
آیا بهتر نیست فرای از خستهدلی از شعارزدگی، خودمان نیمنگاهی هم به چینش عرصهی بینالمللی داشته باشیم و با اولیتِ رای برای پیشرفت خودمان، با کارکرد فرعی رای دادن، بیگانه را هم ناامید کنیم؟
اینها حرف من بود، اما با اجازهی صاحب خانهی عزیز اگر فکر میکنید اینها هنوز هم قانع کننده نیست بخش نظرات برای شماست و من هم در خدمت شما.
مطالب مرتبط :
• کمی دور از آلودگیهای انتخاباتی
• بزرگداشت دههی فجر یعنی: شما برای مردم چه کردهاید؟
• نقدی بر یک مبتذل نوشتِ انتخاباتی
• گفتگوی کوتاه من با دختر نازی به اسم آتنا
• خانهی مردم؛ از دغدغهی بزرگِ آقا روح الله تا اقدام دکتر احمدینژاد
• علت اصلی بیتوجهی به “جهاد اقتصادی”
برچسب ها: انتخابات, انتخابات مجلس نهم, تحریم انتخابات, حسام مطهری, شرکت کردن در انتخابات, شرکت نکردن در انتخابات