آذر ۲۸ام, ۱۳۹۲ دسته زیربنایی, سبك زندگي اميرعلي, طلبه نوشتنی ها | ۹ دیدگاه »
# جناب کوه! تو هر چقدر هم که بزرگ و با شکوه باشی، برای این زمینی ها باشکوهی، برای این زمینیها با عظمتی. اما از این بالا قد یک بستنی زمستانی بیشتر نیستی. برای زمینی ها هر چقدر هم محکم و استوار به نظر بیایی از این بالا مثل همان بستنی زمستانی ملوس و شکننده به نظر میرسی، اصلا آدم دلش میخواهد توی دستهایش مچاله ات کند. لیس ت بزند، یا اینکه کلا قورتت بدهد!
جناب کوه! میبینی چقدر دست یافتنی شده ای؟ تو که آن پایین بین هر درز و پستی و بلندیت زندگیها جاریست از این بالا کاملا در تسخیری! تو که آدمها برای رسیدن به نوک قلهات هر سختی را به جان میخرند، از این بالا نوک قلهات چقدر حقیر است. نه، ناراحت نشو و بابت این تحقیر کسی را شماتت نکن. مقصر فقط خودت هستی. بله خودت! که چسبیده ای به زمین و رهایش نمیکنی… .
آدمها هندوانه زیربغلت گذاشتهاند و تو هم باورت شده که کسی هستی. اما فقط خودت مقصری! وقتی کسی به چیزی بچسبد کم کم خصوصیات همان را میگیرد، تو هم اگر از زمین دل بکنی از این بالا همه را مسخره میکنی… . حتی عظیمترین ها را… .

..
اصلا هر کسی شهامت دل کندن از زمین را داشته باشد این بالا برای خودش کسی می شود. حتی همین خانوم مهماندار هواپیما را ببین. کارش کار همان شاگرد شوفرهای اتوبوس های اندیمشک تهران است، به مسافرین میرسد، تمیز میکند و کلاً اوضاع احوال داخل را راه می اندازد. تازه اگر مسافری تشنه باشد باید برود برایش آب بیاورد و بدهد خدمتش، صبر کند تا مسافر آب را نوش جان کند بعد بگوید امر دیگری ندارید؟ و برود.
کاری که اگر از شاگرد شوفرهای اتوبوس های اندیمشک تهران بخواهی، اول یک جوری نگاهت میکنند که زهره بترکانی بعد با لحن داش مشتی میگویند این لیوان! آن هم کلمن! برو بخور! منتظر جواب تو هم نمیمانند و دستمال یزدیشان را شترق می تکانند توی صورتت و می روند. من خودم یکبار توی همین اتوبوسها این حماقت را کردم و از یک شاگرد شوفری تقاضای آب کردم. تا انتهای راه یک جوری نگاهم میکرد که انگار ارث پدریش را خوردهام. یک جورهایی نگاهم میکرد که مطمئن شدم اگر میانههای راه و در استراحتگاهها برای قضای حاجت بروم صددرصد همه مسافرین را جمع و جور میکند و اتوبوس را راهی میکند که من جا بماند و دقِدلش را از این توهینی که به او کردم سرم خالی کند. ولی خانوم مهماندار آشغال غذای اضافه مسافرین را هم جمعمیکند. نه فقط آب که اگر نیاز به دستمال کاغذی داشته باشی هم برایت میآورد اما فقط و فقط چون شهامتِ دل کندن از زمین را داشته و بیشتر از مسافرین روی هواست برایشان کلاس می گذارد و این زمینی ها او را آدم با کلاسی میدانند. میبینی؟ حتی به مقدار کمی هم دل کندن از زمین آدمها را باکلاس میکند. چه رسد به دلکندن واقعی و دائمی از زمین.
# گفتهاند که الدنیا؛ طَعمُهُ مُر. طعم دنیا تلخ است. هر کس دنیا زیر زبانش مزه کند یعنی وابستهاش شده، هر چند هی نق بزند و از آن بنالد، وابستهاش شده. اتفاقاً همین نق زدنها نشانهایست بر اسیر دنیا شدن. فکر میکند به همهی آروزهایش باید در همین دنیا برسد و چون نمیرسد هی نق میزند. هی مینالند. همهی این حرفها را همهی ما میدانیم اما باورمان نشده که این دنیا همه چیز نیست. به خیلی از آرزوهایمان اینجا هم نرسیدیم، نرسیدیم. آنوری هم هست.
کاش دل کندن ما آدمها از دنیا به راحتی دل کندن یک هواپیما از زمین بود. اما اگر هم اینچنین بود باز ما آدمها درست مثل همین طیارهسورایمان همهاش در فکر فرود بودیم و همهی لذت در اوج بودن را با اضطراب فرود خراب میکردیم. کاش ما آدمها ته آرمانمان کوه بودن نبود، ابر شدن بود…

بعد اینهمه طیاره سواری بالاخره یک بار توانستم از وقتم استفاده کنم و توی طیاره یک متن بنویسم
آذر ۲۰ام, ۱۳۹۲ دسته اجتماعی, اندر احوالات جنبش سبز, انقلاب اسلامی, ريسجمهوري كه وكيل بوده | ۲۱ دیدگاه »
نه اینکه آقای خاتمی آنقدر آدم مهمی باشد که وسط اینهمه موضوع و سوژه بخواهیم یقیهی او را بچسبیم و نه اینکه آنقدر نفوذ کلام دارد که بخواهیم مثلاً ترور شخصیتش کنیم. که اگر نفوذِ کلامی داشت، باعث میشد از عوام یا خواص بخاری بلند شود و حالا رفقای همفکر، همپیمان و همراهش توی حصرِ بالای ۱۰۰۰ روزه نبودند! و اگر انسانِ مهمی (!) بود لابد باید توی حصرِ بالای ۱۰۰۰ روزه باشد. پس چرا وسطِ این گیر و دار رفتهایم سراغِ آقای خاتمی؟
واقعیت این است که ایشان بین برخی افرادی که از قضا ادعای عدم شخص محوری و شخصیتپرستیشان میشود عجیب بُت هستند. دوستانی که صرفِ دفاع از رهبری در برابر شایعات را شخص پرستی میدانند وقتی خودشان به آقای خاتمی میرسند آنچنان شخص پرست میشوند که قابل باور نیست. حالا دلیل این خاتمیپرستی چیست. نمیدانم.
به هر حال مخاطب این نوشته دقیقاً همین افراد هستند که هنوز فکر میکنند عامل ناقصالخلقه به دنیا آمدن نوزادی به اسم اصلاحات در ایران چیزی غیر از رفتارهای افراطی آقای خاتمی و دولت متبوع ایشان است. نوازد ناقصالخلقهای که در سال ۸۸ سنش زیاد شد ولی همان موجودِ معیوب و معلولی بود که ۸۸ عیوبِ ذاتیاش و تصویر کاریکاتوریش بیشتر از همیشه نمایان شد.
به فراخور صد روزه شدن دولت آقای روحانی داشتم مقایسهای انجام میدادم بین این صد روز و صد روزِ اولِ دولتِ آقای خاتمی. به نظرم مواجهه و نگاهِ قشرِ حزبالله، انقلابی، ارزشی، اصولگرا، بنیادگرا یا حالا هرچیزی اسمش را میگذارید به دولتِ آقای خاتمی و روحانی یکسان بود. آنچنان که اکثراً بیان میکردند این سال، سالِ اولِ این دولت نیست سال هفدهم آن است. این بخش از جامعه دولت روحانی را ادامه دولت خاتمی و هاشمی میدانستند. پس طبیعی است که یک بخشِ ماجرا مواجهاش با دولت همان مواجهای باشد که با دولت خاتمی میشد. اما چرا اینچنین نشد؟ یا چرا دستِ کم جامعه به سرعت حالت دو قطبی نگرفت و هر روز بین این دو گروه بخصوص در دانشگاهها، و محیطهای سیاسی درگیری به شدتِ دولتِ آقای خاتمی صورت نگرفت؟ در حالی که پتانسیل عظیمی برای این بگومگوهایی که میتوانست تبدیل به بحران شود وجود داشت. پتانسیلی به بزرگی خاکسترهای ۴ سالهی ۸۸ به بعد!
به نظرم مهمترین دلیل، رفتار صحیح و درستِ شخصِ آقای روحانی و به تبع آن دولتمردان ایشان است. آقای روحانی شاید در موضوعاتی اشکالات جدی داشته باشند اما حقیقتاً تلاش فراوانی چه در گفتار و چه در عمل انجام دادهاند برای تحقیق بخشیدن به معنای اعتدال. لااقل به بخشی از معنای اعتدال که مقابله با افراطیگری میشود. رفتار صد روزهی اول روحانی و دولتش به خوبی نشان میدهد که اصلاً و ابداً نمیخواهند در دام هواداران یا بعضاً مشاوران افراطی خویش بیفتند. نمونهی بارزِ این رفتار را میشد در برگزاری مراسم ۱۶ آذر امسال دید. آنچنان که ایشان نه تنها در سخنرانیشان به افراطی گری دامن نزدند بلکه مشخص بود تدبیری اندیشیدهاند که ۱۶ آذر در هیچکجا باعث شروع جرقهی افراط نشود.

.
حالا این وضع را مقایسه کنید با اولین و حتی بدتر از آن آخرین ۱۶ آذرِ آقای خاتمی و حجم عظیمی از احساسات و افراط را که هم از سوی شخص ایشان در سخنرانیهایشان و هم از سایر دولتمردانشان به جامعه تزریق میشد و باعث بروز مشکلات فراوان میگردید که دست آخر ایشان میگفت هر ۹ روز یک بحران برای دولتم درست میکنند! حالا با این مقایسه بهتر مشخص میشود که عامل، شروع کننده و زمینه سازِ بروز این بحرانها چه گروهی بودند. آنها که افراطی گری را دامن میزدند یا قشرِ حزبالله، انقلابی، اصولگرا، ارزشی، بنیادگرا یا حالا هرچیزی اسمش را میگذارید که در موضع دفاع بودند؟

سیدمحمد خاتمی، ۱۶ آذر ۸۳
البته این امر منکر اشتباهات بسیار زیاد قشر حزب الله در مواجهه با دولت آقای خاتمی نیست اما به هر حال فکر میکنم این مقایسه قابل تامل باشد. که چگونه آقای خاتمی خود زمینه ساز بحران و اغتشاش و تحصن و اینها بود و آقای روحانی دعوت کننده به اعتدال و آرامش. و این خصوصیتِ آقای روحانی قابل تقدیر است. هر چند این عبرتی باشد که از دولت خاتمی گرفتهاند.
اگر میخواهید حجم فشار افراطیون روی دولت آقای روحانی را متوجه بشوید کافی است هر روز صبح نیمتای اول روزنامههای اعتماد، آرمان، آفتاب، ابتکار، شرق و مردم سالاری را نگاهی بیندازید. توپخانهی ۵ بعلاوهی یکی (این ۶ روزنامه را میگویم) که بوی کباب زیر دماغشان خورده و ۱۰۰ روز و اندی است که آرایش کاملاً جنگی به خود گرفتهاند!
برچسب ها: خاتمی 16 آذر, روحانی 16 آذر, روزنامه های زنجیره ای
آذر ۳ام, ۱۳۹۲ دسته انقلاب اسلامی | ۱۹۳ دیدگاه »
درباره مذاکرات هسته ای حرف های گفتنی زیاد است و موضوعات مختلفی هست که میشود به آنها پرداخت. اما با توجه به حجم عظیم تولید مطلب در این خصوص از صبح امروز، به طور مشخص من یک نگرانی بزرگ درباره این توافق به ذهنم می رسد که بی مقدمه بیان می کنم امیدوارم دوستانِ هوادارِ دولت حق مسلم دیگران پیرامون گفتگو درباره این توافق را به رسمیت بشناسند!
یک واژه ای هست که امریکایی ها خیلی روی آن مانور می دهند و آن “برگشت ناپذیری برنامه هسته ای” ایران هست. می گویند در مذاکره با ایران باید به سمتی برویم که برنامه هسته ای ایران به قبل از این پیشرفت های ۱۰ سال اخیر برسد و بُرد ما هنگامی است که ایران توان “برگشت” به این پیشرفت ها را نداشته باشد. از سوی دیگران به متحدان خود اطمینان می دهند که تحریم ها “برگشت پذیر” است و اگر روزی تحریمی علیه ایران لغو شد هرگاه بخواهیم می شود آن را مجدداً به اجرا بگذاریم. در راستای همین موضوع دو نکته در توافق اخیر باعث نگرانی می شود.
اول اینکه به گفته صریح وزیر امور خارجه امریکا، ایران در حال حاضر ۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۲۰% در اختیار دارد که ضمن این توافق تا دو ماه آینده این مقدار به صفر کیلو گرم خواهد رسید! یعنی ایران توافق کرده که مقدار اورانیوم غنی شده اش را نابود یا دست کم به میله ی سوختی تبدیل کند. و این همان برگشت ناپذیری است! سوال اینجاست که ایران در مقابل چه چیزِ قطعی و غیرقابل برگشتی مهمترین برگ برنده ی خودش را پاره می کند؟ در مقابل ۴ میلیارد دلارِ نسیه؟ در مقابل لغو بخشی از تحریم خودرو؟ در مقابل لغو بخشی از تحریم طلا؟ آیا اینها ارزشش را دارد؟
نکته نگران کننده ی بعدی این است که بنا به گفته ی صریح مقامات ۵ بعلاوه یک ایران توافق کرده هیچ سانتیفیوژ جدیدی را نسازد. و جان کری به صراحت گفت که این را با توجه به قابل شکسته شدن و از بین رفتن سانتیفوژهای قدیمی در نظر بگیرید! یعنی برنامه هسته ای ایران خود به خود فرسوده خواهد شد و توافق هم صورت گرفته که هیچ تعمیری صورت نگیرد. این یعنی همان برگشت ناپذیری! اما در مقابل چه امتیازی؟ ایران در مقابل چه امتیازی حاضر شده تمامِ دست خودش را خالی کند؟
در خصوص تعطیلی نیروگاه اراک مطالب ضدونقیضی وجود دارد اما همین دو توافق به قدرِ کافی نگران کننده است. ما نگران این هستیم که با توجه به نابودی اوارنیوم با غنای ۲۰% و عدم نصب سانتیفیوژهای جدید در آینده، ایران در خصوص چه و با چه دستِ پُری می خواهد وارد مذاکرات بشود؟ اساساً این اسم ش توافق است یا تسلیم؟ آیا بجز اینها چیزی برای مذاکره وجود دارد؟ حالا اگر در برابر اینها تحریم ها تا ۶ ماه آینده به طور کامل لغو می شد باز قابل تامل بود اما در چنین وضعیتی در آینده چه برگِ برنده ای می خواهد امریکا و سایر کشورها را پای میز مذاکره بکشاند؟ گفتگو در خصوص چه چیزی ادامه پیدا می کند؟ لغو اورانیوم با غنای ۵%؟ کدام تضمین وجود دارد که گفتگوهای جدی درباره لغو تحریم ها به طور کامل صورت بگیرد؟ مگر قرار به گام های متقابل نبود؟ پس چرا ایران با یک تکانِ غرب خودش را در پارکینگ برد و در را هم قفل کرد؟
به نظرم حتی اگر با دید افرادی که برنامه هسته ای را غیر ضروری برای کشور می دانند هم بخواهیم نگاه کنیم باز این نگرانی ها وجود دارد که در وضعیت کنونی با این توافقات ایران چه چیزی را به دست آورده؟
این میان من مانده ام در کار کسانی که اظهار خوشحالی می کنند و از بُرد ایران سخن می گویند و به هم تبریک عرض می کنند!
همه ی اینها را بگذارید کنارِ اعترافِ صریح وزیرامور خارجه امریکا که صبح امروز گفت : هیچ کدام از کارشناسان همراه با ۵ کشور اعتقاد ندارند که ادامه تحریم ها باعث فروپاشی ایران می شود. هیچ تحلیلی مبنی بر این وجود ندارد. اتفاقاً ادامه تحریم ها ممکن است باعث پیشرفت بیشتر برنامه هسته ای ایران بشود!
یادتان می آید؟ سه ماهِ قبل اوباما گفته بود که امریکا قصدِ براندازی حکومت ایران را ندارد. سردار قاسم سلیمانی پاسخ داد امریکا توانِ براندازی ایران را ندارد!.
برچسب ها: مذاکرات هسته ای