دی ۲۵ام, ۱۳۹۲ دسته احمدینژادی نوشت, درون گفتمانی, ريسجمهوري كه وكيل بوده, سایبر نوشت | ۱۸ دیدگاه »
مطلبی که نوشتنش حدود ۳ ساعتِ متناوب وقت برده بود را آپدیت نکرده پاک کردم. درباره سفر آقای روحانی به خوزستان بود. و مقایسهاش با سفر استانی آقای احمدینژاد. نه اولین سفرش. بلکه مقایسه اولین سفرِ بدون افتتاح و پروژه دولت یازدهم با آخرین سفر دولت دهم که فقط دو پروژه بزرگ کربن بلک و سیلوی ۴۰هزار تنی فلزی در دزفول از ثمراتش بود. بماند اولین و دومین و سومین سفر.
خیلی سعی کردم مطلب مستند باشد و با انصاف. پیشبینی اینکه انتخاب اولین سفر به خوزستان مرهمیست به بیمهری بودجهای را حذف کردم چون فقط یک پیشبینی بود. انتقاد به عربی صحبتِ کردن آقای رئیسجمهوری که سوابق امنیتی دارد در استانی که اکثریتش فارس هستند را هم پاک کردم. چون گفتم آقای احمدینژاد هم لباس عربی پوشیده بود و آه که چقدر به فارسهایی که اکثریت استان هم هستند به خاطر اقلیتِ عرب ظلم میشود.
هنوز هم خیلی حرفهای دیگر مانده بود. کمترینش ادعای اتصال آب شُربِ اهواز در هفتهی آینده و جیغ و فریادِ مردم مظلوم خوزستان بود توسط دولت راستگویان!
اما؛ آخرش نوشتهام را گذاشتم زمین. ایستادم بالای سرش. مثل عزاداری که عزیزترین عزیزش را توی قبر میگذارد و فرای از دردِ جدایی دارد به لحظهای میاندیشد که نکیر و منکر میآیند بالای سر عزیزش. به تنهایی نوشتهام توی قبرش فکر کردم. خشکم زد. انگشتهایم که تا لحظهای قبل روی کیبورد رژه میرفتند، حالا یخ کردند.

.
نوشتهام ته تهاش یک بُغض بیشتر نبود. این را از لبخندِ رضایتِ بعد از نوشتن فهمیدم. اگر نوشته ای از سرِِ درد باشد بعدش وجودت درد می گیرد. نه این که لبخند بزنی. اگر میانههایش حرف منطقی و راستی هم بود باز منشاءش بغض بود. بغض باعث شده بود ذرهبین بگیرم دستم و بگذارم روی رفتارهای دولتی که منتخب من نیست. چرا؟ چون دیگرانی هشت سال با دولتی که منتخبِ من بود ولی منتخب آنها نه، این کار را کرده بودند. این ذرهبین دست گرفتن فینفسه کار خوبیست. ولو با بغض. اما از من برنمیآید.
نکیر و منکر پا گذاشته بودند روی گلوی نوشتهام. داشتم خفه میشدم. حذفش کردم. نفس راحتی کشیدم. نشستم به نوشتن این نوشته.
حالا، اینجای این مطلب هم که رسیدهام باز سایهی سنگین نکیر و منکر را حس میکنم. اینکه این بالا باز چیزهایی نوشتهام که شاید حق نباشند. پس چرا آن نوشته را آپ نکردهام؟ اصلاً نکند دارم هذیان میگویم؟ بگذار دوباره بلند شوم. نوشتهام را بگذارم توی قبر و از بالا به عزیزم نگاه کنم. نه. سخت نفس میکشم، اما بند نیامده هنوز. نفسم را میگویم و احساس خفگی نمیکنم.
روزی n مطلب روی سایتها و روزنامهها و اینور و آنور میبریم بالا. اما چند تایشان را قبل از بالا بردن یک بار می گذاریم توی قبر؟ جایی که روزی همهی ما نوشتههایمان را با خودمان میبریم و آنجا تنهای تنهاییم. ما و نوشته هایمان. اصلاً کاری به تنهایی آن حفرهی نمور نداریم، به نظرتان اگر قبل از بالا بردن نوشتهها، یکبار بگذاریمشان توی قبر چند تایشان حذف میشوند؟ و اگر آنها حذف بشوند چقدر وضع جامعه بهتر میشود؟ اصلاً کی قرار است این حُب و بُغض و کَل کَل کردن ها تمام شود. یا، چه کسی باید این ها را تمام کند؟
اگر اینها تمام بشود شاید آن دخترک توی بیمارستان کسی را پیدا کند که داروهای نایاب و گرانِ مادرش را بتواند تهیه کند. شاید عرقِ شرم آن مرد پیش زن و بچه اش تمامی داشته باشد.
دی ۱۵ام, ۱۳۹۲ دسته از مجلسی که ما داریم!, ريسجمهوري كه وكيل بوده | ۱۵ دیدگاه »
بر اساس اصل ۷۶ ق.اساسی “مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد.” و اصل ۸۸ و ۸۹ هم به صورت مفصل به حق نظارت مجلس و توضیح خواستن از وزرا و رئیس جمهور اشاره دارد و دولت را ملزم به پاسخ گویی به مجلس نموده و البته در این باره هیچ محدودیتی قرار نداده است.
اما ظاهراً جدیدترین ورژن خفه کردن منتقدان توسط رسانه های مدعی اصلاحات و آزادی هم این است که حق مسلم مجلس برای نظارت و توضیح خواستن از دولت را تعبیر کنند به کار ت زرد و کارت قرمز! (+)
شاید بگویید چه اشکالی دارد؟ تعبیر جالبی است اتفاقا! مشکل این است که تاریخ معاصر نشان داده ادبیات سیاسی در ایران خیلی اوقات بر خود سیاست موثر بوده است. یک کلمه فوراً رواج پیدا می کند و انگ می شود به افراد. و حالا در همین کلمه “کارت زرد” بار معنایی زیادی وجود دارد. قانون برای نظارت و انتقاد مجلس حد و حدود قرار نداده (هرچند سوال نباید موجب عدم کارآیی دولت بشود) ولی تعبیر کارت زرد و کارت قرمز که من تا حالا نشنیده بودم از یک طرف محدودیت انتقاد را می رساند. یعنی انگار مثل فوتبال در هر بازی بخوانید در هر دولت فقط چندتایی می شود کارت داد و بیشتر از آن، داور دارد قشنگی بازی را می گیرد. و داور بخوانید مجلس متهم می شود به سنگ انداختن جلوی پای دولت. و از طرف دیگر انگار مثل فوتبال صِرف سوال و حضور وزیر در مجلس جریمه ای است برای دولت. در حالی که نه قانوناً و نه عرفاً چنین نیست و همین توضیح خواستن باعث تبادل نظر برای پیشرفت کشور و نیز آگاهی بیشتر مردم خواهد شد.

.
البته در دولت قبل انتقاد و سوال از وزرا و رئیس جمهور ناشتای هر روزه ی مجلسیان بود! هیچ کس هم از کارت زرد و کارت قرمز دم نمی زد. اما رسانه های حامی دولت به گونه ای رفتار می کنند که انگار دولت یازدهم “نازک نارنجی” است. هر کس در هر رسانه ای از دولت انتقاد کند فوراً از آن به فشار به دولت تعبیر می کنند و سوال مجلس را به “کارت زرد”!
ایکاش می شد گفت اصلاح طلبان از نازک نارنجی بودن شان هست که اینگونه ناز می کنند در برابر ملت و مجلس که شرعاً و قانوناً و عرفاً باید پاسخگو باشند به آن، ولی تاریخ اصلاح طلبان نشان داده این ها عموماً مقدمه ای ست برای عادی نشان دادن گستاخی های آینده و نادیده گرفتن حق نظارت مجلس. و البته از طرف دیگر بگویند ببینید نمی گذارند کار کنیم.
امیدوارم سایر رسانه ها و صداوسیما مراقب این ترفند ها باشند و به سادگی ادبیات جدید که قطعاً باعث رفتار جدید هم می شود را به سادگی رواج ندهند.
برچسب ها: استیضاح وزرای روحانی, کارت زرد مجلس
دی ۷ام, ۱۳۹۲ دسته اجتماعی, اندر احوالات جنبش سبز, دستگیری فائزه هاشمی | ۲۲ دیدگاه »
منفی نزن!
این اولین توصیهایست که به دواطلبان ورود به دانشگاه در کنکورهای آزمایشی داریم. سادهترین و عملیترین توصیه برای بالابردن رتبه داوطلب که اتفاقاً عجیب اصرار برای انجام ندادنش دارند. یعنی قبل از آزمون و در تماسهای تلفنی همهاش میگویند باشد و دستمان را میگیریم که منفی نزنیم. ولی عصرِ جمعهی آزمون که میآیند کارنامه را بگیرند میبینی از دویستو خردهای سوال، ۶۳تست را پاسخ صحیح داده و ۶۶ پاسخ اشتباه! و آنوقت دوباره باید از اول توضیح بدهی که هر سه تست غلط یک صحیحت را میپراند و تو اگر بجای ۱۲۹ تست فقط ۵۰ تایی را که یقین داشتی درست بوده جواب میدادی حتماً نتیجه بهتری میگرفتی.
توی کارنامه نشانش میدهی که به طور متوسط از هر ده تست فقط یک و نیم تست را درست زده و اگر منفی نمیزد این میشد ۲ تست و ترازش دستِ کم ۵۰۰ تا بالاتر میرفت. افزایش ۵۰۰ تایی تراز یعنی حداقل هفتهای ۶ ساعت بیشتر مطالعه کردن! که بجای این ۶ ساعت کافیست سرجلسه فقط منفی نزنی! اما عموماً داوطلبی که درس نخوان است حتی چیزی به این واضحی که هیچ زحمتی ندارد را هم جلسه بعد عمل نمیکند.
چرا؟
چون درس نخوانده و زحمت هم که نکشیده. فقط آمده سرجلسهی آزمون. و وقتی با انبوه سوالات مواجه میشود میگوید من که درس نخواندهام لااقل هر چیزی جلوی دستم میرسد بزنم. و دقیقاً چون درس نخوانده فکر میکند همه را بلد است و از پیچیدگی تستها خبر ندارد. فکر میکند هرچه بیشتر سیاه کند بیشتر نتیجه میگیرد. احیاناً اواسط جلسه هم نگاهی به اطرافیانش میکند که اِ! پاسخبرگهای اینها چقدر پُر است. پس من چرا پُر نکنم. و اینگونه میشود که با دست خودش به خودش ضربه میزند. اتفاقاً از روی دلسوزی!
حکایت مناسبتهای ما هم همین است
تا قبل از مناسبتِ تقویمی هیچ کس برنامه ریزی برای برداشت بهتر از مناسبت انجام نمیدهد. زحمت نمیکشد. ولی از دو روز قبل، همه یکهو به فکر میافتند! و روزِ قبل از مناسبت هم احیاناً نگاهی به بغل دستیشان میاندازند که قیل و قالی کرده و میگویند پس چرا من حرفی نزنم؟ چیزی ننویسم؟ کاری نکنم؟ و شروع میکنند به قیل و قال. این میشود که از یکی دو روز قبل از روزِ موعود در کشورِ ما آنقدر راجع به آن حرف و سخنرانی و برنامهی تکراری گذاشته میشود که آدم میخواهد بالا بیاورد. بخشهای خاکستری جامعه که به نظرم مخاطب اصلی در مناسبتها هستند و باید اهمیت موضوع برای آنها بیشتر تبیین شود از شدتِ قیل و قال پیرامون موضوع، زده شده و احساس تنفر بهشان دست میدهد. و این وسط حرفهای تازه و برنامهی صحیح و درست زیر آواری از برنامههای تکراری مدفون میشوند و به نتیجه نمیرسند. چرا؟ چون هر سه تست منفی یک تست مثبت را از بین میبرد!
ایکاش هرفرد یا ارگانی که احساس میکند باید برای مناسبتها بخصوص مناسبت حساسی مثل ۹ دی در ایران کاری انجام دهد اولاً از مدتی قبل به فکر باشد. روی آن برنامه یا مطلب زحمت بکشد، تلاش کند، مشورت بگیرد، جامعهی هدفش را مشخص کند درثانی تازه بیاید با خودش فکر کند که آیا این حرف برنامه یا مطلب چیزِ جدیدی میخواهد بگوید؟ زاویهی تاریکی را میخواهد روشن کند؟ شبههای را میخواهد پاسخ دهد؟ اگر نه، پس چه سود از گفتنش؟آیا هدف از گفتن و نوشتن و برنامه گذاشتن برای نه دی صرفاً قیل و قال است یا تبیین آنهمه واقعهی مهم که در سال ۸۸ اتفاق افتاد؟

.
اتفاقاً کسانی که فکر میکنند صرفِ قیل و قال برای ۹ دی کافی است، کمتر از همه اهمیت وقایع تلخ بعد از انتخابات را درک کردهاند که اگر میدانستند حوادثی که به ۹ دی ختم شد چقدر عظیم و بزرگ است از مدتها قبل به فکرش بودند و هر سال حرف تازهای برای گفتن داشتند. حرفِ تازه، صرفاً چیزی نیست که قبلاً گفته نشده باشد. بلکه منظور تابیدن نور به بخشهای تاریک یا کمتر روشن ماجراهای سال ۸۸ است. وقایع ختم شده به ۹ دی آنقدر زیاد هستند که خیلی از بیشتر ۴ سال باید بگذرد تا تکراری بشوند. اما چون تنبل هستیم هر سال به کارهای تکراری میپردازیم و دریغ از طرحی نو، مطلبی عمیق یا برنامه، کتاب، رمان، فیلم، مقاله، تحقیق، سایت یا حتی پُستِ وبلاگیِ حاصل زحمت! حاصل تلاش! حالا اگر چیز جدیدی نداریم چرا حرف بزنیم؟ چه اصراریست زحمت نکشیده قیل و قال کنیم؟
داوطلبان در پاسخ به اینکه منفی نزن میگویند، برگهام سفید میماند!
میگوییم اگر منفی نزدن پاسخهای صحیح را هم خراب نکند و ترازت را بالا نبرد، دستِکم باعث میشود بفهمی درس نمیخوانی! همینکه روزِ آزمون از ۲۰۰ سوال فقط به ۱۵ تا بتوانی پاسخ بدهی بالاترین تلنگر است به اینکه تنبلی! و این تلنگر را با تلاش برای افزایش پاسخهای مثبت و نتیجه آفرین تسکین بده. نه با قیل و قالِ پاسخهای منفی که اگر ضرر نداشته باشند سودی هم ندارد.
ایکاش ما هم نترسیم از خالی بودن برگهمان در روز آزمون. اگر حرف تازهای نداریم. لااقل ساکت باشیم. بعد، روز ۹ دی که شد، شاید یکسال از سکوتمان دربارهی ۹ دی دَردمان بیایید اما سالِ بعد که شد قرارمان یادمان هست که حرف تکراری موقوف! پس تلاش میکنیم و حرف تازه میزنیم. اینگونه اگر حرفهای تکراری سودی نداشته باشند لااقل باعث نمیشوند، حرفهای موثر مدفون بشوند و آنهمه زشتی به فراموشی عمومی سپرده شود و متهمان ۸۸ تنها ۴ سالِ بعد در صدر باشند!
اگر ما تنبل نبودیم و دیکتاتورِ پنهان انقلاب که ۸۸ عیان شد را بلد بودیم رسوا کنیم، حالا او که از بس از صحنههای رسانه دور شده بود برایش جوک میساختند که پرسیدهاند نیستی و گفته دارم بکوب میخوانم برای رهبری! تیتر اول هر روز روزنامه ها نبود!
بیایید ۹ دی اگر حرفِ تازهای نداریم ساکت باشیم و اجازه نفس کشیدن به حرفهای تازه بدهیم!
برچسب ها: نه دی, هاشمی فتنه