آقای سیدحسن مصطفوی یا نوه ی امام خمینی؟
آذر ۲۴ام, ۱۳۹۴ دسته اجتماعی, از مجلسی که ما داریم!, اندر احوالات جنبش سبز, انقلاب اسلامی | ۲ دیدگاه »
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
صفحه نخست | آرشيو لينک ها | درباره ی من | عبرات |
وقتی همیشه و هرلحظه بیادش هستی. وقتی هرصبح بعد از نماز زیارت عاشورایت ترک نمی شود. وقتی دلت بی قرارِ بی قرارش هست. کربلا نمی روی. وقتی هر روز انتظار رفتن داری، خبری نیست.
اما در اوجِ بی توجهی و “توی این وادی ها” نبودن، وقتی که در برنامه های چند ماهه و حتی یکساله ات هم جایی برای رفتن به سفر قرار نداده ای. دلت می خواهد بروی ولی اولویت چندمت شده، یکهو نمی دانی چطور می افتی توی وادی گذرنامه گرفتن.
هرچند توی همان وادی گذرنامه گرفتن هم پیشِ خودت می گویی “حالا گذرنامه که باید داشته باشم”. حتی وقتی به دوستانی که می خواهند پیاده بروند میگویی من را هم حساب کنید حالا یا می آیم یا نه. و خودت باورت نشده که میخواهی بروی پیاده روی. یک روز صبح می بینی همسرت دارد کوله برایت می بندد و شب باید حرکت کنی. دقیقا همان موقع که دیگر باورت شده راهی هستی یاد “کشتی نجات” بودنِ حسین می افتی.
کشتی نجات همین است دیگر. وقتی خودت داری شنا می کنی از دور تو را نگاه می کند. اما همینکه داشتی غرق می شدی، همینکه داشتی دست و پا می زدی سریعتر از همه خودش را می رساند… تا مبادا غرق شوی… .
پیاده روی اربعین مثل اردوهای جهادیست. از نگاه جهادیها، میرویم خودمان را بسازیم نه روستاها و مناطق محروم را. اما از نگاهِ یک ناظر، این اردوها قویترین مقوم جامعه هستند و برکات بسیاری برای کشور به همراه دارد. حکایت پیادهروی اربعین هم همیناست. زائران پیاده به سوی حرم حسین (ع) راه میافتند تا روی نفسشان قدم بگذارند و در چند روی که در مسیر هستند، خودشان را توی مسیر بیاورند. اما از نگاه یک ناظر، پیاده روی اربعین رژهی قدرتِ اسلام است در پیوند دادن و ایجاد اتحاد. و همین است که رسانههای جهانی، اربعین را پوشش خبری نمیدهند. آنها میخواهند خاورمیانه با داعش و طالبان شناخته شود. با جنگ. با انشقاق. پیادهروی اربعین تمام رشتههایشان را پنبه میکند. بزرگترین تجمع مذهبی جهان حول محورِ جغرافیایی که آنها اینهمه مدت خشونت از آن مخابره کردهاند.
از هرکجایی که آدم راه میافتد به سمت عراق تا نجف، احساس پراکندگی میکند. احساس غربت. اما همینکه به نجف رسید، انگار غرق در آرمش شود. نجف که رسیدی، برادری شروع میشود. غربت تمام میشود. خاصیت پدر همین است. همه را دور هم جمع میکند.
بعد از خوابیدن دم در حرم امیرالمومنین، قاطی همه مردم توی پیادهرو که طعملذتبخشش هرگز فراموشم نمیشود راه افتادیم. اما نه از راه اصلی. از کنار شهر کوفه یک مسیر فرعی بود. هم راه را کوتاهتر میکرد و انتهایش به عمود سیصد میرسید و هم از روستاهای بین نجف تا کربلا میگذشت. یک مسیر بکر که خیلی هم عالی بود. از بین نخلستان، خلوت. عموماً بومیهای عراق بودند و البته کیفیت پذیرایی موکبها به علت خلوت بودن مسیر بالاتر بود. برای من که دلم میخواست طعم پیادهروی اصلی و قدیمی را بچشم این مسیر خیلی مناسب بود.
همهی آن چیزی که دربارهی روابط انسانها در جامعهی آرمانی شنیدهاید را در مسیر پیادهروی اربعین میشود دید. مهمتر از پذیرایی که از زائرین میکنند احترام فوقالعادهای هست که سعی میکنند به طور واضح به آدم منتقل کنند. پیرمردی که غروب کنار جاده ایستاده بود و با اصرار ما پنجنفر را برای شام و خواب برد خانهاش، شب میگفت ما معتقدیم هرسالی که زائری مهمانِ ما نشود آن سال، کشاورزی ما بیبرکت میشود. همین نوع نگاه باعث میشود خودشان را بدهکارِ زائران ببینند نه حتی فقط خادم. همین است که نسل به نسل این میهماننوازی منتقل میشود و دیگر فرقی ندارد فقیر باشند یا غنی. بزرگ باشند یا کوچیک. حتی دخترکی که تمام دارائیش تربچههای سفیدیس که لابلای نخلستان پدر سبز کرده با آن حجابِ قشنگش تربچهها را سردست میگیره و با صدای پر از حیا هی میگوید لزوار الحسین….
#این مطلب برای “الف” نوشته شده است. (+)