اهل “همت” بسی بسیار بهتر از اهل “حال”
فروردین ۸ام, ۱۳۹۰ دسته انقلابهای خاورمیانه, همینجوری نوشت | ۵۹ دیدگاه »به نام خدای زهراء
# به لحاظ سنی را یادم نمیآید اما خوب میدانم که چهارم ابتدایی بودم. عضو جلسهی کودکان مسجد، اما چون زیادی تُخس بودم شبهای دوشنبه با اصرار فراوان همراه جوانان مسجد میشدم در یک برنامهای.
برنامه این بود که قبل از شروع گشتزنیهای شبانهی بسیج، بر سر مزار شهدای گمنام میرفتند و زیارت عاشورا میخواندند. برنامهای فوق العاده معنوی. دو سه باری بیشتر راهم ندادند، از لحاظ روانشناسی هم حق داشتند. اما یادم هست همان دو سه بار همیشه در مراسم با همان فکر کودکانه توی دلم با خودم میگفتم ایکاش یک دوچرخه داشتم! که هر وقت دلم خواست صبحها بیایم و زیارت عاشورا بخوانم بر سر مزار شهدا.
به راهنمایی که رسیدم بابا برای من دوچرخه خرید، ماههای اول همیشه میرفتم مزار شهدا اما به تدریج قطع شد تا اینکه اصلا دیگر نمیرفتم!
# بی تعارف بگویم دعای کمیل شبهای پنجشنبه در دورانی که راهنمایی بودم عشق من بود. در امامزادهی شهرمان برگزار میشد که مقدار زیادی از خانهی ما دور بود. فضای معنوی بسیار خوبی داشت. آنقدر هر هفته بدون استثنا با بچههای مسجد بعد از جلسهی قرآن رفته بودم که به یک سال نکشید دعای کمیل حفظم شد!
همیشه با خودم میگفتم ایکاش یک موتور داشتم که بجز پنجشنبهها هم سر میزدم به مرقد برادر امام رضا(ع). دبیرستان که رفتم موتور خریدم. خیلی خوشحال بودم و تا مدتی همیشه بجز پنجشنبهها هم سر میزدم تا اینکه به تدریج قطع شد و دیگر بجز پنجشنبهها اصلا نمیرفتم!
# دبیرستان که بودم، هر از گاهی با یک دوست عزیز راهی مناطق جنگی میشدیم. باز هم همان قصه! سال اول دانشگاه پدر برایم ماشین گرفت. هنوز هم سر میزنم اما میترسم که ….
# برای همهی ما پیش آمده که در فضای معنوی زیبایی قرار گرفته باشیم و “حال” خوشی به ما دست دهد. مثلا بعد از شنیدن یک سخنرانی یا مداحی، یا یک جمع دوستان مذهبی، یا تشییع شهدای گمنام و …. بعد در همان حین از همهی گناهان کرده و ناکردهی خود توبه میکنیم و کُلی قول و قرار که از حالا به بعد فلان میکنم و بهمان نمیکنم و ….. /
شاید نمونهی بارز آن هم این روزها راهیان نور باشد و حال خوش که به ما در آنجا دست میدهد. یا مثلا قرارهای ما با خودمان برای سال جدید در سر سفرهی سال تحویل ! این را میگویند اهل “حال” !
اما خوش به حال کسی که اهل “همت” باشد ! مَرد باشد. “حال” سکوی خوبی است برای پرتاب اما اگر هی از سر آن بپری بالا و دوباره بیای پایین سرگیجه میگیری و تا به خود بیای میبینی که فرصت تمام شده و فریاد میزنند برگهها بالا !
# همهی اینها را گفتم که بگویم رفقا، این فضای سایبر به شدت تابع اهل حال است. خبرهایی از غزه میآید، همه به جنب و جوش میافتیم و هو هو هو هو سر و صدا میکنیم بعد از دو سه روز اما ….. / بار بعد تصاویری از پاراچنار میآید و باز هو هو هو هو ، اما …. / تصاویر و اخباری از بحرین میآید هو هو هو واویلا میکنیم اما …..
چه در زندگی شخصیمان، چه در درس خواندنمان، چه در اخلاقمان و چه در حتی وبلاگنویسیمان، ایکاش بیشتر اهل همت بودیم….
ـــــبعدازنوشتــــ
× الهی درد و بلای اهل “حال” و اهل “همت” بخورد بر سر اهل “قال”! : )