با توجه به دو پست قبلی وبلاگ ( اینجا و اینجا )و در ادامهی پیشنهاد تبادل فکر ؛ متقابلاً متن ارسالی من به شرح ذیل میباشد.
عرض ادب و احترام حضور جناب آقای محمد معینی ،
نویسندهی عزیز وبلاگ “راز سر به مهر”
قبل از هر چیز از شما تشکر میکنم که در راستای بسط فرهنگ گفتگوی مسالمت آمیز و کمک به رهایی از جو زدگی فکری، در بحث منطقی تبادل پست وبلاگی، شرکت نمودید. نوشتهی شما به همراه پاسخ های من و نقد شما به پاسخها در وبلاگم قرار داده شد. تقاضا میکنم تا شما هم متقابلاً این نوشته ، که حاوی ۵ سوال مشخص از شما و همفکران محترمتان است را در وبلاگ “راز سر به مهر” قرار دهید. امیدوارم با پاسخ “صریح”، “شفاف” و “مصداقی” و پرهیز از کلی گویی بتوانیم استفاده هر چه بیشتر را از این فرصت به وجود آمده ببریم.
اما سوالات من
۱- لطفا “جنبش سبز” را برای من دقیقا تعریف کنید؛ و بفرمایید از میان گروههای بسیار متفاوت و متناقضی که هم اکنون مدعی جنبش سبز هستند، مشخصاً با کدامیک مخالفت دارید و آنرا داخل در جنبش نمیدانید؟ چرا هرگز این جنبش به حمایت رژیم جنایتکار صهیونیستی از خودش پاسخ نداد؟ و صراحتاً بفرماید نظر “جنبش سبز” در خصوص تفکرات امام راحل و بارزترین آنها یعنی ولایت فقیه ؛ چیست؟
۲ـ جناب آقای میرحسین موسوی و سایرین، قوانین انتخاباتی ایران بخصوص فرآیند اعتراض به نتایج را قبول داشتند یا خیر؟ اگر بله، (که با توجه به شرکت و امضاء برگهی ثبتنام، قاعدتاً برمیآید که قبول داشتند)، چرا قواعدِ (درست یا غلط ِ)بازی که خودشان پذیرفته بودند را برهم زدند؟ و اگر خیر؛ چرا در فرآیندی که آنرا قبول نداشته شرکت کردند و ادعای هیچگاه اثبات نشدهی تقلب در آنرا بهانهایی برای کارهای بعدی قرار دادند؟
۳- از جدیترین نقدهایی که شما و دوستانتان متوجه حکومت می دانید، نقدهای اقتصادی است.سوال اینجاست که اگر اقتصاد در تصمیمگیرهای سیاسی برای شما موضوعیت دارد،چگونه نگاه کارگزارانی راست را با نگاه چپ میرحسین پیوند میدهید و چگونه از خاتمی که جهت گیری مشخص اقتصادی به اذعان کارشناسان اصلاحات، نداشته است حمایت میکنید؟ آیا انتقاد اقتصادی صرفاً بهانهای برای تخریب حکومت نیست؟ نگاههای به شدت غیرکارشناسی آقای کروبی به اقتصاد را به خاطر دارید؟ اقتصاد در قضاوت شما نسبت به مسائل سیاسی نقش دارد یا ندارد؟ اگر دارد چرا اینچنین بین این چند نگاه صددرصد متفاوت سرگردان هستید؟
۴ـ یکی دیگر از نقدهای جدی شما به حکومت، بحث سرکوب ، ارعاب و برخوردهای خشن است. و بسیار شنیدهایم که دوستان شما میفرمایند، این حکومت آنقدر جنایت کرده که هیچ راه مسالمت آمیزی باقی نگذاشته است. ضمن محکوم کردن اینگونه برخورد ها؛ سوال این است که به فرض صحت تمامی ادعاها، چرا کمتر از یک دهم این اتفاقات در عقب ماندهترین کشورهای منطقه، باعث بروز انقلاب و ایستادگی مردم و جوانان در خیابانها، مقابل توپ و تانک و مسلسل و جنگندههای حکومت می شود ولی در ایران با وجود به قول شما تکرار این وقایع خشن و بازتاب گستردهی آن توسط رسانههای جمعی، شاهد حضور گسترده و ایستادگی بیشتر از ۲۴ ساعت جنبش ، نمیباشیم؟ چرا فراخوانهای اخیر مکرراً با شکست مواجه میشود؟ آیا این نمود بارز عدم جایگاه مردمی این جنبش در بین مردم نیست؟
۵- لطفا بدون انکار واقعیت و پرهیز از نظریات شاذی مانند “ساندیس” و یا “فریب حکومت و سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم”،که در واقع توهین به شعور ملت مظلوم ایران محسوب میشود، بفرمایید نظر شما راجع به قیام میلیونی ایرانیان بر علیه جنبش سبز در ۹ دی و ۲۲ بهمن چیست؟
پاسخهای جناب آقای محمد معینی که در وبلاگ “راز سر به مهر” هم ذکر شده
پاسخ آقای معینی به پرسش اول : من البته سخنگوی جنبش سبز نیستم! شما را ارجاع می دهم به بیانیه های میرِ اسیر ِ ما که چارچوب های آن را در قالب تبیین “راه سبز امید” معرفی کرد. به عنوان عضو کوچکی از جنبش سبز، می خواهم شما را از جمله توجه دهم به وجه تسمیه آن. حتما به خاطر دارید که “رنگ سبز” نماد تبلیغاتی ستاد میرحسین بود. اما بعد از انتخابات به سرعت به نماد تمامی معترضان و منتقدانی تبدیل شد که در ابتدا سلامت برگزاری انتخابات را مورد پرسش قرار دادند و در نهایت با سرکوب اعتراض ها و برگزاری دادگاه فله ای، به نماد جریانی تبدیل شد که برخی بنیان های قدرت حاکم را مورد پرسش قرار داد. همه طیف هایی که خود را متعلق به جنبش سبز می دانند در یک چیز مشترک اند: “اعتراض به وضع موجود و تلاش برای ایجاد تغییر”. اما به طور طبع رسیدن به چنین هدف بزرگی، روش های متنوع و متکثری دارد. در روند پیروزی انقلاب سال ۵۷ نیز طیف های متنوع و متکثری با درجه اثرگذاری های متفاوت حضور داشتند. میر ِ اسیر ِ ما خود را هیچ گاه رهبر جنبش سبز ندانست ولی ترجیع بند “اجرای بدون تنازل قانون اساسی”اش را هیچ گاه به عنوان یک شاخص جنبش سبز از خاطر نبرید.
.
دوم آن که حمایت و عدم حمایت رژیم صهیونیستی نباید معیار به حق با ناحق بودن یک جریان، یک شخص و یا یک جنبش باشد (ضمن آن که میرحسین و کروبی هر دو جنبش سبز را مستقل از حمایت های این چنینی دانسته اند و بر آن اصرار داشته اند). جدای از این، وقتی شما می گویید جنبش سبز به دلیل حمایت رژیم صهیونیستی فاقد وجاهت می شود، ناخواسته صداقت این رژیم را در اعلان نظر واقعی اش تایید می کنید، از دیگر سو، چنین میزان هایی برای تمییز حق از باطل، شما را دچار بی انصافی و تنبلی ناخواسته و خواسته در به کار بردن سایر قرائن در تحلیل وقایع می کند.
.
اجازه بدهید یک مثال درباره همین رژیم صهیونیستی برایتان بزنم. جلال رفیع، از مبارزان انقلابی که تحمل شکنجه های سخت ساواک را در سابقه دارد و اینک در روزنامه اطلاعات قلم می زند، کتاب معروفی دارد به اسم “در بهشت شدّاد”. این کتاب سال ۱۳۷۴ برای اولین بار چاپ شده و ماجرای آن به گزارش سفر وی به نیویورک همزمان با اجلاس سالانه سازمان ملل در سال ۶۹ (مقارن بحران ناشی از حمله عراق به کویت) اختصاص دارد. او در صفحه ۱۳۸ این کتاب به سخنرانی اسحاق رابین – نخست وزیر مقتول اسراییل – در نیویورک اشاره دارد و به نقل از او می نویسد: “… من در گذشته به عنوان وزیر دفاع از جمله کسانی بودم که معتقد بودم در جنگ ایران و عراق نباید هیچ برنده ای وجود داشته باشد … معلوم است که من نه به دلیل اعتقاد به اندیشه های رهبران ایران و نه به این دلیل که از فعالیت های ایران در لبنان اطلاع نداشتم، بلکه به دلیل اعتقاد به لزوم حفظ موازنه قدرت در میان کشورهای منطقه، نظرم این بود که نه ایران و نه عراق هیچکدام در جنگ مذکور نباید شکست بخورند اما جامعه بین المللی از جمله ایالات متحده آمریکا عملا به گونه ای از صدام حمایت می کردند که به شکست ایران بینجامد … “.
برایتان جالب نیست که عاقبت جنگ منجر به همان چیزی شد که اسحاق رابین آن را بهترین حالت می دانسته؟ نه عراق توانست از خاک ایران سهمی ببرد و نه ایران رژیم بعثی را ساقط کرد. هیچکدام هم احساس شکست نکردند. قطعنامه ۵۹۸ در نهایت توسط ایران پذیرفته شد در حالی که عراق آن را پیش تر از ما قبول کرده بود … حالا باز می توانید به همین راحتی بر مبنای نقل قول صهیونیست ها رای صادر کنید؟
.
یک مثال دیگر؛ کل خلفای بنی امیه و بنی عباس خلفای اسلامی بودند. نماز و قرآن می خواندند و درود به رسول خدا می فرستادند. مسجد می ساختند و برای “اسلام” کشور گشایی می کردند. همزمان قاتل امامان شیعه هم بودند. شما اسلام و نماز و قرآن و پیامبر خدا را رد می کنید به این دلیل که بنی امیه و بنی عباس هم آن ها را قبول داشتند (در حد گفتن حتی)؟
.
اما در مورد ولایت فقیه … یادآوری می کنم ولایت فقیه در اندیشه خود امام هم سیری تحول گرا داشت، پس ولایت فقیه یک اندیشه مبتنی بر معرفت بشری است؛ زوال و صعودپذیر است. سپس یادآوری می کنم که آن چه ظاهرا به دغدغه دوستداران نگران و کم صبر نظام تبدیل شده، در درجه اول قبول “ولی فقیه” (به معنای ولی فقیه حاضر) است نه قبول ولایت فقیه (به عنوان نمادی از اندیشه سیاسی اسلام). به همین خاطر وقتی کسی از ولی فقیه انتقاد می کند، یا حتی عزم آن نزد برخی “حس” می شود(!)، ناخودآگاه و خودآگاه به رد “ولایت فقیه” متهم می شود! ببینید در این دو سال گذشته که بسیاری از مدیران عالی رتبه سابق این نظام و منتقدان، به چوب ضدیت با ولایت فقیه رانده شدند، همزمان حامیان ولایت فقیه بیشتر روی اثبات عقلی و شرعی ولایت فقیه همت گمارده اند یا نقل و ترویج داستان هایی مشابه آن چه امام جمعه محترم قم در مورد لحظه تولد مقام رهبری گفت و از مناصب خود هم عزل نشد. این چه معنایی دارد؟
.
نقد من به این پاسخ : ضمن عرض تشکر بابت پاسخ دادن. محمد جان؛ من هم مثل شما به این تبادل فکر بسیار امید بسته بودم و خوشحال بودم که میشود نشست و منطقی حرف زد؛ اما متاسفانه بعد از مرور پاسخها شما، مقدار زیادی انگیزهام کم شد! آقا محمد، در پست قبلی شما در موضع انتقاد بودید و مسائل خود را مطرح فرمودید، انصاف حکم میکرد در این پست، خود را در جایگاه نقدشونده بنشانید و به سوالاتی که نوشته بودم پاسخ دهید، نه اینکه باز بجز یکی دو مورد، از زیر بار پاسخگویی با توسل به انتقاد ِ (درست یا غیردرست) به حکومت، شانه خالی کنید.
به هر حال بر هر پاسخ شما کوتاه نوشتهای میآورم به امید روشن شدن بیشتر فضا. اما بعد
بسیار ممنون از شما که با ذکر مبنا، معین کردید بر چه اساسی در خصوص مواضع شما سخن بگویم. طبق تعریف شما، همهی کسانی که یک هدف مشترک (اعتراض به وضع موجود و تلاش برای ایجاد تغییر) دارند، با هم در جنبش سبز متحد هستن و چه بسا یک تروریست سازمان مجاهدین (منافقین) میتواند دوشادوش شما که میخواهید مسالمت آمیز راهپیمایی کنید، همراه شود! و یا مسائلی بسیار خطرناکتر از آن. و باز فرمودید جناب حسین موسوی صرفاً همراه جنبش سبز است بنابراین الزامی نیست که کسی که صرفا به دلیل (اعتراض به وضع موجود و تلاش برای ایجاد تغییر) همراه شده، حرفهای یک همراه دیگر را بپذیرد و امکان هر خطری در چنین جمعی، کاملا قابل تصور است!
اما در آخر بند اضافه کردید که “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” از خواستههای جنبش است. چه خوب، هر حقوق دان که جای خود، حقوق خوانان هم میدانند که اصول قانون اساسی به دلیل منبع بودن برای دیگر قوانین ، به هیچ قابل تفکیک نمیباشند. حالا میشود بفرمایید این “تعریف شما از جنبش سبز” چه سنخیتی با اصول ۱، ۲، ۴، ۵، ۸، ۹، ۱۲، ۵۶، ۱۰۷، ۱۱۰، ۱۱۱ و … دارد؟
اجازه بدهید کلی عرض کنم که این تعریف شما دقیقا متضاد با بیش از ۱۱۷ اصل از ۱۷۵ اصول قانون اساسی ایران است! آیا بهتر نبود، جنبش و به ویژه شخص آقای حسین موسوی مردم و بخصوص هواداران خود را فریب نداده و دقیقا آنچه را که مد نظر دارد بیان کند؟ قبل از پاسخ به این سوال در ذهن خود مرور کنید فراوانی دوستانتان را که به اصول قانون اساسی نقدهای جدی دارند.
در مورد ولایت فقیه نظرتان را ایکاش صریحتر میگفتید. اما آنچه من از جنبش سبز میدانم “عدم اعتقاد به ولایت فقیه است”. و دوستانتان هم حتما به این امر صحه خواهند گذاشت که بسیار کم هستند افرادی از جنبش سبز که به ولایت فقیه معتقد باشند! مشکلی نیست، فقط میشود بفرمایید چرا این نوع تفکر را حناب آقای موسوی قبل از انتخابات بیان نکردند؟ و در دفاع از اصل ولایت فقیه که به قول خودشان حافظ منافع کشور است، سخنرانیها کردند؟ یا اساساً اکثر گفتههای جنبش در این روزها ، چه سنخیتی با تفکرات آقای موسوی دارد که
ایشان در اردیبهشت ۸۸ (قبل از انتخابات) در مشهد مقدس گفتند : “حد و مرز من پایبندی به خون شهداست و من پایبند به این موضوع هستم”! فکر نمیکنم لازم باشد ذکر کنم افکار شهدا و رزمندگان را در مورد موارد مختلف و بگویم بر اساس آمار دقیق، بیشتر از ۹۹ درصد شهدا در وصیتنامههایشان بر لزوم پشتیبانی بیقید و شرط از ولایت فقیه تاکید داشته اند. (توجه کنید بحث من موضوعی نیست، بلکه بیان تناقضات است).
پاسخ آقای معینی به پرسش دوم:
به نظر من شبهه به جایی است ولی یک نگاه ساده، یک جستجو و یک تامل منصفانه می تواند شما را با این سئوال مواجه کند که اگر میرحسین این راه را نرفت، چرا در طول دو سال گذشته یک بار و فقط یک بار به او مجال ندادند تا در مقابل دوربین و رو به مردم به این پرسش پاسخ دهد؟ چرا؟ لابد به ریسک اش نمی ارزید، نه؟! ساعاتی بعد از اعلام نتایج انتخابات، رهبری پیروزی آقای احمدی نژاد را تبریک گفتند؛ این راه را بر شبهه در سلامت انتخابات نبست؟ شاید اگر پیش بینی می شد که میرحسین کوتاه بیا نیست و آن پروسه غریب بازشماری آرا و رسیدگی به شکایات باید حتما اجرا شود، آن پیام می توانست در حد تجلیل از حماسه حضور مردم در انتخابات باقی بماند. شما را به حافظه تان رجوع می دهم؛ قبل از آن که “شناسنامه انقلاب” (هاشمی رفسنجانی) در سال ۸۴ رسیدگی به تخلفات انتخابات را به خدا واگذار کند، و از خیر مراحل قانونی شکایت بگذرد، مصطفی تاجزاده در سال ۷۹ (یازده سال قبل) از دبیر شورای نگهبان (آیت الله جنتی) بابت انتخابات مجلس ششم شکایت کرد؛ رسیدگی شد؟ یک انتخابات، و فقط یک انتخابات، مثال بیاورید که رسیدگی به سلامت انتخابات در آن منجر به منتفی شدن پیروزی کاندیداهای نزدیک به جریان فکری شورای نگهبان و پیروزی طیف موسوم به اصلاح طلبان شده باشد؟ … آقای صفا! شده تا حالا بر دری مشت بکوبید وقتی زنگ در خراب است و کار نمی کند؟
.
بگذارید حس و انصاف تان را از منظری دیگر تست کنیم. ظن قوی دارم که رویکرد نظام را در مواجهه با قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل درباره لزوم توقف غنی سازی اورانیوم قبول دارید؟ ایران عضو سازمان ملل است و مناسبات آن را تایید کرده. مصوبات آن توسط اعضای سازمان ملل لازم الاجراست ولی چرا ایران به چهارقطعنامه آن اعتنایی نکرده؟ کاری غیرقانونی نکرده به نظرتان؟
نقد من به این پاسخ:
به سوال من اصلاً دقت نکردید!
سوال من چرایی پذیرش یکسری قوانین بازی و سپس نفی آن قوانین بود نه خوب و بد بودن آن قوانین! همانند فیفا که میگوید : ” هر کسی میخواهد بازی کنند باید قوانین ما را بپذیرند”. آیا میشود یک بازیکن به فرض اشتباه داور، همه چیز را برهم بریزد و چون اعتراض شفاهی اون بجای نرسیده، تماشاگران هوادار خود را به وسط میدان فرا بخواند؟ البته خود شما خیلی بهتر میدانید که هم آقای موسوی و هم بسیاری از دوستان شما اساساً به قوانین انتخاباتی ایران اعتقادی ندارند. اینجاست که میگویم ایکاش شفاف سخن بگوییم.
در خصوص مثال سازمان ملل هم شما را توصیه میکنم به مطالعهی کتب حقوق تطبیقی داخلی و خارجی!
پاسخ آقای معینی به پرسش سوم:شما هیچ گاه نخواهید گندیگی یک سیب را با کرم خوردگی یک سیب دیگر توجیه نکنید. اگر منظورتان از حکومت، دولت نهم و دهم است، بنده به عنوان یک ناظر عادی مسائل که منبع آمار و اخبارم همین آمار و اخباری است که رسانه ها در اختیار عموم قرار می دهند، مدعی هستم که اقتصاد ایران بیش از پیش متکی به نفت شده، نقدینگی رشدی بی سابقه داشته و نرخ رشد اقتصادی آن قدر مایه خجلت است که حتی اعلام نمی شود. اوضاع به جایی رسیده که حالا کارشناسان مستقل در اصل بحران اقتصادی تردیدی ندارند، بلکه اختلاف نظرها اینک در عمق بحران است. برای من نوعی برنامه اقتصادی رییس جمهوری بسیار مهم است و در موضع گیری های سیاسی ام اثر بسیار دارد اما مهم تر از آن این است که بدانم یک رییس جمهوری وقتی با نقد کارشناسی مواجه می شود چه می کند؟ خود را عقل کل و نقد پذیر می داند؟ برای من شعار انتخاباتی سال ۸۴ رفسنجانی خیلی گوارا بود: “توسعه دمکراتیک”. این نشان می داد رفسنجانی تغییر کرده بود و قدرت ارزیابی به روز شرایط را داشت. رییس جمهوری یک انسان است، حتما خطا می کند ولی آیا راهی برای نقد شدن خود باز می گذارد؟ رفتار رییس دولت کنونی نشان می دهد که ایشان بیش از اندازه به خودشان مطمئن هستند و این شده نتیجه که آمارهای قسمت الف دولت را آمارهای قسمت ب نقض می کند و نرخ رشد اقتصادی هم که اعلام نمی شود!
نقد من به این پاسخ:
مصداق بارز نکتهای که ابتدا عرض کردم. من شما را نقد میکنم شما بجای پاسخ به سوال من، خودتان سوالی مطرح میکنید و پاسخ میدهید یا به نقد دولتی که من هم به آن نقدهایی دارم میپردازید. هیچ حرفی ندارم و فقط میگویم اینگونه حرکات است که برای بحث منطقی مانند سم میماند.
پاسخ آقای معینی به پرسش چهارم:
اگر عکاسان و خبرنگاران و گزارشگران در جریان سرکوب های سال ۸۸ و ۲۵ بهمن ۸۹ آزاد بودند، شما این برخورد های خشن را نه “فرض” که “اصل مسلم” می دانستید. لابد ریگی به کفش ماموران خیابانی شهرها بود که خبرنگاران و عکاسان و گزارشگران از کار ممنوع شدند!
شخصا معتقدم ایران در فاز مبارزه برای آرمان هایش، جلوتر از مردم منطقه است. تجربه کشورهای منطقه را مردم ایران در ۳۲ سال قبل آزموده اند. به قول میر ِ اسیر ِ ما، جنبش سبز بیشتر از یک راه پیش روی خود داشته؛ خیابان تنها یکی ست. ضمن آن که تجربه ۲۵ بهمن سال قبل نشان داد رهبران جنبش با وجود همه سرکوب ها هنوز پتانسیل بالایی برای به راه انداختن مانورهای خیابانی دارند. در مورد مانورهای خیابانی چند روز قبل مطلبی نوشتم به اسم “چشم اسفندیار کجا بود؟!“، شما را به خواندنش دعوت می کنم. ادامه پاسخم به این چند پرسش را زیر پاسخ به سئوال پنجم می آورم.
نقد من به این پاسخ:
جناب معینی! در ۶ خط اینهمه تناقض و دریغ از پاسخ من. یعنی تمام انقلابهای منطقه اشتباه میکنند و فقط “جنبش سبز” میداند دارد چه کار میکند؟ میراسیر شما که فرموده بود انقلابهای منطقه به تاسی از “جنبش سبز” هستند. چگونه متاسی به پیروزی رسید و یا در آستانهی پیروزی است اما تاسیدهنده خود هنوز توفیق کسب نکرده و دریغ از یک تغییر ولو بسیار کوچک در حکومت و یا رفتارهای خشن حکومت! آخر مانور خیابانی بد است و آزموده شده؟ یا خوب است و قابل اجرا؟ محمد جان! برادر خوبم، هیچ اشکالی ندارد که انسان به واقعیت اذعان کرده و به نقد خود بنشیند و چه بسا این کار بهتر هم هست بجای سرپوش گذاشتن به مشکلات. خود و دوستان شما بهتر میدانید پتانسیل حضور در خیابانها را. (اصلا کاری به برخورد خشن حکومت ندارم) مصر تانک و ارتش و توپ و مسلسل به خیابان میآورد، اما جوانانش بخاطر دفاع از عقیدهای که به نظرشان درست است تا پای جان میایستند. ایران اینچنین تجهیزاتی به میدان آورد؟ پس چرا کسی به دفاع در مقابل اینهمه ظلم برنمیخیزد. جوانان مصر تقاضای مجوز راهپیمایی کردند؟ و به این بهانه سرباز زند؟
پاسخ آقای معینی به پرسش پنجم :
قیام خواندن تظاهرات ۹ دی و ۲۲ بهمن سال ۸۸، یک جفای آشکار به قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و سی تیر ۳۱ و ۱۹ دی ۵۶ و ۱۷ شهریور ۵۷ است! یک راهپیمایی سازماندهی شده دولتی که شرکت در آن برای شرکت کنندگان صدمه ای نداشت، نه باتومی، نه گلوله و دست بندی و حبسی، چطور می تواند قیام باشد؟ وقتی جنبش سبز از برگزاری یک مجلس ترحیم، یک گردهمایی سکوت، داشتن یک روزنامه و سایت خبری محروم است، چطور یک لشگر کشی خیابانی زیر تهاجم تبلیغاتی یک سویه می تواند قیام علیه جنبش سبز تعبیر شود؟! انصاف تان را شکر! رضا زاده را ما یکی از قوی ترین مردان جهان می دانیم؛ آیا صرفا به این دلیل که ادعای قهرمانی کرد؟ او ملزم بود در شرایط مساوی رقبای خود را شکست دهد و این شکست دادن هایش از او قهرمان ساخت. شما دست و پای رقیب را می بندید و در انبار زندانی می کنید بعد می گویید چرا روز مسابقه سر قرار نیامدی؟ این کار را مادر خوانده و خواهران ناتنی سیندرلا سال ها قبل کردند، او را زندانی کردند تا ولیعهد او را نبیند، که خودشان را صاحب آن کفش بلورین جا بزنند، ولی خودتان که می دانید پایان ماجرا چه بود!
*
.
.
آقای صفا! یک دنیا ممنونم که این همه سئوال از من پرسیدید، واقعا خسته شدم! … ولی به کشف کیمیایی چون شما در دل این فریبستان دنیای مجازی می ارزید … درود بر جان پاکتان
نقد من به این پاسخ:
“قیام” یعنی “خیزش” چه برعلیه توپ و تانک باشد چه برعلیه “دروغ و ریا”. میان “ژست منطقی گرفتن” و “منطقی بودن” بسیار تفاوت است.
محمد عزیز، راستش را بخواهی این سوال آخری را پرسیدم فقط و فقط بخاطر سنجش میزان انصاف شمایی که فکر میکردم میشود با کمک هم برخی ابهامهایی که شاید من هم داشته باشم را برطرف کنیم. اما متاسفانه آستانهی انصاف شما تا آنجایی پایین بود که حتی حاضر نشدی با قید کلمهی “برخی” به سطح فهم من، خانوادهام، بسیاری از همشهریها و هم استانیها و حتما هموطنانمان، اندکی احترام بگذاری.
ایکاش کمی از خودبرتر بینی که در ابتدای گفتگو به من نسبت داده بودی پایین میآمدی و یک جمله ذکر میکردی “بله این حکومت به هر حال یک مقداری هوادار مثل شما دارد” تا دلم خوش باشد از آن بالا لااقل من و دوستانم را میبینی. آنوقت سر کم و یا زیادش با استناد به هر رسانهای که شما قبول میداشتی با هم به بحث مینشستیم.
اینکه بفرمایی شرکت کنندگان سازماندهی شده، یکی اهانت به سطح فهم مردمی است که در ۹ دی آمده بودند ، و یکی تسمخر سطح فکر خوانندگان این سطور. وقتی حرف از انقلابهای منطقه میزنم، آنرا با جنبش سبز مقایسه نمیکنی (که در شرایطی صدها بار فجیعتر از چیزی است که شما در ایران ادعا میکنید؛) و معلوم نیست چرا آنجا با اینهمه، باز معترضین در صحنه حضور دارند و حکومت نمیتواند مردم را به سود خودش سازماندهی کند! اما وقتی از مردم لااقل به قول CNN میلیونی ۹دی حرف میزنم به شعور آنها توهین میکنی و میفرمایی سازماندهی شده …
به هر حال چشم هر کس بهترین قاضی است …
و اما با این وضع باز هم هیچ راهی را بهتر از گفتگو نمیدانم و تا همیشه حاضر به گفتگو هستم.